پشت پنجره ام را کوبید گفتم که هستی ؟ گفت : آفتاب بی اعتنا طناب را آماده کردم ... * پشت پنجره ام را کوبید گفتم که هستی ؟ گفت : ماه بی اعتنا طناب را آماده کردم ... * پشت پنجره ام را کوبیدند گفتم که هستید ؟ گفتند : همه ی ستارگان دنیا بی اعتنا طناب را آماده کردم ... * پشت پنجره ام را کوبید گفتم که هستی ؟ گفت : یک پرنده ی آزاد من پنجره را با اشتیاق باز کردم ... خسرو گلسرخی : پرنده و طناب ... گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/613011