تو چهره ات شگفت ترین ست ، ای مخمل ِ مقدس ِ آتش ، ای بی خیال ِ من در چشم های تو این مشت های بسته این شعله های بسته این شعله های پاکِ بلند آخر به انزوای ِسرد و قفس ها و فواره های منجمد روز راه خواهد یافت و طرح منفجر کننده ی آن بر گوش های محتضر مثل دو گوشواره ی زرّین آویزه می کند : - اینک سپیده ی آشتی چه قدر نزدیک است و خون سرخ رنگِ منقبض ما آخر به عمق ِ قلبِ جهان راه خواهد یافت ... * تو چهره ات شگفت ترین ست وقتی تو حرف می زنی آفتاب ، از اوج شوکت خود به زیر می آید تا آخرین پیام تو را مانند برگِ کتاب مقدس بر نیزه های نور هدیه کند تا همسایه ها از تصوّر بی باکی ِ ما بهراسند و آن روز ِ خفته در حریر بیاید که بوسه های دختران ِ عاشق ما طعم ِ سپیده ی موعود ، و رنگ پاک ترین لحظه را نشانه دهد ... * تو چهره ات عزیزترین است ... و رمز گشودن درها در دست های خالی توست . وقتی تو می گریی بهار نمی آید و زمستان ادامه خواهد داشت . وقتی تو می گریی بذرهای روینده میان دست های روستایی ما نابود می شود . وقتی تو می خندی ... تو چهره ات عزیزترین است ای مخمل ِ مقدس ِ آتش ای بی خیال ِ من ... خسرو گلسرخی : در دست های خالی ... گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/613023