از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد؟ چه بلا بود ندانم، ز کجا پیش آمد؟ سوی صحرا به تماشای چمن می رفتم دلبری، سر و قدی، ماه لقا پیش آمد آنچه من دیدم و من می کشم از جور فراق که شنیده ست و که دیده ست و که را پیش آمد آن بت از مهر نخستین به وفا دل می برد آنکه دل برد ز ما پس به جفا پیش آمد خسروا، خون خور و دم در کش و صبری پیش آر که چنین واقعه تنها نه ترا پیش آمد امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61321