سودای دیدن تو ز دیدن نمی رود عشق رخت به جور کشیدن نمی رود می آیی و همی تپم از دور، چون کنم؟ کاین زار مانده جان، به تپیدن نمی رود از وی چه کم شود، ز رخ ار جان دهد به خلق حسن است خانه سوز، خریدن نمی رود بیداریم بکشت وه، ای ساربان، خموش کاین سوزم از فسانه شنیدن نمی رود می بینمش ز دور، نیم سیر، چون کنم؟ چون تشنگی آب ز دیدن نمی رود خسرو، تو لاف زهد به خلوت چه می زنی؟ کاین آرزو به گوشه خزیدن نمی رود امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61444