تا چین زلف بر رخ دلدار نشکند بازار حسن و رونق تاتار نشکند گر یار بشکند دل ما را هزار بار دانم بدین قدر که دل یار نشکند ما را مباد توبه ز مستی و عاشقی تا جام عشق و کوزه خمار نشکند زاهد، چرا ملامت مستان کنی، بگو تا عهد و توبه مردم هشیار نشکند در عاشقی درست نباشد کسی که او ناموس خویش بر سر بازار نشکند با زلف تست عهد دل ما و زینهار در گوش او بگوی که زنهار نشکند در پای بوس یار ز غوغای عاشقان سرها رود که گوشه دستار نشکند گر آب خضر خواند لبت را خرد، چه شد؟ نرخ گهر به طعن خریدار نشکند خسرو ز زلف یار خلاصی طمع مدار تا این دل شکسته به یکبار نشکند امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۸۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61465