ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید بگو که با که توان گفت غم که یار نپرسد دلم ازوست فگار و مباد هیچ گزندش اگر چه هیچ گه او زین دل فگار نپرسد بگو که دیدن من هر چه طالع آمدی آخر به مردن آنکه رود طالع و شمار نپرسد به درد عشق بمیرم، دوای خویش نپرسم که عاشقم من و عاشق صلاح کار نپرسد در آشنایی دریای عشق راست کسی دان که تن به غرق دهد وز لب و کنار نپرسد به هر جفا که کنی راضیم، که گشتم اسیرت شتر مهار به بینی قیاس یار نپرسد تویی به کشتن ما خوش، ز حال مات چه پرسش کسی که تیر زند زحمت شکار نپرسد گرم تو خاک دهی، این ز کوی کیست، نگویم گدا چو زر دهیش، قیمت و عیار نپرسد دلش که سوخته شد، خسرو از تو پیش کسی را سخن ز حسن جوانان گلعذار نپرسد امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۹۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61480