ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد هزار جان گرامی ز تن برون آمد نبرد کس دل آواره باز هر سویی که بهر دیدن او مرد و زن برون آمد به زلف شانه همی کرد دی که چندین دل شکسته بسته ز هر یک شکن برون آمد عجب بود که اگر من زیم در این نوروز که سبزه تر او از سمن برون آمد شبم بگفت که چون نی بسوزمت ز نگاه کجا وه از لبش این یک سخن برون آمد دمی ز خانه برون آکه بینمت ناگاه که بهر دیدن من جان من برون آمد به عشق میرد خسرو، چه طرفه فالی بود؟ ز غیب کاین سخن از هر دهن برون آمد امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61494