کسی که یار وفادار و مهربان دارد سعادت ابد و عمر جاودان دارد مگر که گرد لب لعل آن صنم گشته ست که باد صبحدم امروز بوی جان دارد حدیث او همه روز و هلاک او همه شب کسی بود که مرا دست بر دهان دارد گل از جوانی مشغول حسن و خنده زنان چه آگهست که بلبل چرا فغان دارد؟ مگر که جان بتوان بردن، ای مسلمانان کسی ز بی غمی اندر جهان نشان دارد بترس از آه من، ای چشم یار و برمشکن که ناتوانی، این گرمیت زیان دارد تبارک الله چندین دلی که سوی تو رفت یکی چه گویی از آن جمله خان و مان دارد رو مدار که مردار جان دهم پیشت که چشم مست تو هم تیر و هم کمان دارد زبان نماند، ز نامت هنوز سیری نیست دریغ خسرو مسکین که یک زبان دارد امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61503