نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم کرد ز خواب یا به خیالت نگاه خواهم کرد چنین که جان به لب آمد مرا ز درد فراق شکیب سهل بود، چندگاه خواهم کرد چو هیچ قصه شبهای مات باور نیست کنون ستاره و مه را گواه خواهم کرد نمی رود ز من آن آفت نظر ترسم که عمر در سر این یک نگاه خواهم کرد بپوش چشم من و آب دیدگان امروز که من نظاره آن کج کلاه خواهم کرد گذر چه می کنی آخر به سویم، ای ساقی مکن که توبه عمرم تباه خواهم کرد ز بهر آنکه نبینم برابرت سایه ز دود سینه جهانی سیاه خواهم کرد چرا مقابل روی تو می شود آخر؟ مبین در آینه، جانا، که آه خواهم کرد جفا که می رود امشب ز هجر بر خسرو حکایت ار بزنم، صبحگاه خواهم کرد امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61521