بدان دلفریبی که گیتی نماید خردمند را دل نهادن نشاید چه بندی دل اندر خیالات عالم؟ که آیینه رو عاریت می نماید گره های غمزه مبین سخت و محکم که چرخش ندید آن، مگر می گشاید چه بیهوده گویی که پاینده مانم تو مانی، اگر زندگانی نپاید؟ کسی زنده ماند به معنی و صورت که از راه صورت به معنی گراید دل خلق سنگین و دل در خرابی ازان سنگها این عمارت نشاید خس است آدمی، چون گرفتار زر شد چون آن کاه کش کهربا می رباید ز اصحاب ناجنس زادی نیابی که استر شود جفت و کره نزاید چو تو تلخ گویی، همان است پاسخ عدوگاه دشنام شکر نخاید بدان ماند از خام جستن بصیرت که بر خشت خام ابلهی سر نساید حدیث جهان گر ز من راست پرسی «دروغی ست آسان که خسرو سراید» امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۰۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61584