از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد آب ریاحین سبز هم به تماشا ببرد برد خط و زلف او جان و دل عاشقان زان رمقی مانده بود، سبزه به صحرا ببرد در بن خاری بدم جای گرفته چو گل باد هوایش مرا آمد و از جا ببرد تا تو خرامان چو کبک دی به چمن در شدی کبک برون شد ز باغ، جان به تگ پا ببرد بوالعجبی بین کزو چشم تو با چون منی دل به سکونت بداد، جان به مدارا ببرد خسرو بی سنگ را بود سکونی ز عمر برگ فراقت بتاخت، جمله به یغما ببرد امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61640