سوار چابک من پیش چشم من مگذر مرا بکشتی، ازین سو ز بهر من مگذر ببین که چشم کسی چون بود، ز بهر خدا بدین صفت که تویی پیش مرد و زن مگذر بهانه می طلبند اهل دل که جان بدهند بپوش روی، وگرنه در انجمن مگذر سرم به خاک ره تست، پرشکسته مرو نماز می کنم، آخر ز پیش من مگذر به دیده و دل و جان بگذری که جان توام رواست زان همه بگذر، ازین سخن مگذر غبارهاست ز جعد تو در دلم بسیار کشان به روی زمین جعد چون سمن مگذر دلا، ز زلف گذر بر لبت اگر نتوان ولیک تا بتوانی از آن دهن مگذر امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۶۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61650