ای به تپیدن از تو دل، هوش که می بری مبر وی به خرابی از تو جان، باده که می خوری مخور خوردن غم ز دل بود، چند به خلق غم دهی گر غرض اینست، از کسان دل که همی بری مبر کبک روانی و رهت هست درون سینه ها دانه دل بخور، ولی دور که می پری مپر شاه بتانی و بتان بنده تو ز بنده کم غاشیه نه به فرق شان، بنده که می خری مخر خسرو خسته را ز تو پرده دل دریده شد یار، از آن دیگران پرده که می دری مدر امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۸۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61665