مرا کاری ست مشکل با دل خویش که گفتن می نیارم مشکل خویش خیالت داند و چشم من و غم که هر شب در چه کارم با دل خویش؟ ز واپس ماندگان یادی کن آخر چه رانی تند، جانا، محمل خویش؟ مرا در اولین منزل ره افتاد ترا خوش باد راه و منزل خویش نه من زان گونه در دریا فتادم که آید کشتنم در ساحل خویش چه فرصتها که گم کردم درین راه؟ ز بخت خوابناک غافل خویش کم از جولانی آخر در ره ما؟ چه خسرو خاک کرد آب و گل خویش امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61725