شد دل من خون ز داغ هجر او یارب کیش بینم و از دیده و دل آورم نقل و میش دی به ره بود او روان و من فتادم بر زمین می شد او چون آفتاب و من چو سایه از پیش شرح روزنها که از تیر تو دارد سینه ام تا بگوید پیش تو بنواز یک دم چون نیش تا ز تاب عارضش خلقی بسوزد هر زمان می زند بر آتش رخسار او آب خویش آنکه بر خاک درت لاف از گدایی می زند کی به پیش چشم آید شاهی روم و ریش؟ راه عشق این است اگر، بسیار خسرو را هنوز ره بباید کرد تا وادی درین منزل طیش امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61744