گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرمش ببوسی از من خاکی نشانه قدمش بخوان به حضرت او زینهار از سر سوز تحیتی که نوشتم، همه به خون رقمش ز بعد عرض تحیت اگر به ما برسد غریب تا نشماری ز غایت کرمش میان دلبر و دل حاجت رسالت نیست ولیک هم بنوشتیم ماجرای غمش به تشنگان بیابان بحر باز رسان که آب خضر نیابی ز رشحه قلمش طراز زر نبود زیب جامه عشاق بر آستین بود از داغ عاشقی علمش ز خون دیده خسرو عجب مدار که خلق به جای نقل جگر می دهند دمبدمش امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61764