بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، چه کنم؟ وز دلم پوشش این راز نیاید، چه کنم؟ باز داری که منه دیده به رویم چندین دیده باز آمد و دل باز نیاید، چه کنم؟ از یک ابرو دهیم دل که ببخشم جانت چون رضای دوم انباز نیاید، چه کنم؟ عقل گوید که بکش ناز دگر یاران نیز چون ز یار دگر این ناز نیاید، چه کنم؟ حال من پرسی، خواهم که بگویم، لیکن وز تحیر ز من آواز نیاید، چه کنم؟ خسرو، از یاد لبت گر چه لب خود بگزد آن حلاوت ز چنین کار نیاید، چه کنم؟ امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61938