هر شب از دست غمت دیده و دل خون شودم وانگه از هر مژه راوق شده بیرون شودم گاه گاهی به سر زلف تو در می آیم با دلی در هم و آن هم ز غمت خون شودم مردم دیده کند رقص به صحرای دو رخ چون بم و زیر دل خسته به گردون شودم روزگاری ست مرا سخت پریشان ز غمت چه کنم بی تو و این عمر به سر چون شودم؟ خار خارت نشود از دل خسرو بیرون گر چه از خون جگر رخ همه گلگون شودم امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61940