بر جمالت مبتلایم، چون کنم؟ من به عشقت برنیایم، چون کنم؟ لاف عشقت می زنم، جانا، ولی پس فقیر بینوایم، چون کنم؟ گفتی «از کویم برو، بیگانه باش » با سگانت آشنایم، چون کنم؟ سر به شاهان در نمی آرد حریف من که درویش و گدایم، چون کنم؟ روزگاری شد که از لعل لبش کشته یک مرحبایم، چون کنم؟ خسرو بیچاره می گوید به صدق «عاشق روی شمایم، چون کنم؟» امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61959