امشب من آن نیم که فغان را فرو برم طوفان کنم ز دیده، جهان را فرو برم شمعی به سینه و نتوانم برون دهم جان سوخت، چند سوز نهان را فرو برم بشناختم که لذت شمشیر و تیر چیست؟ هر دم ز بس که آه و فغان را فرو برم خونابه می خورم ز دل آن دولت از کجا؟ کز لعل یار شربت جان را فرو برم حسرت فرو برم، چو به سینه گره شود آشام خون دل کنم، آن را فرو برم نی سنگ ماند و نی دل سنگین در این خراب تا طعنه های پیر و جوان را فرو برم وه گر نمودی، ای اجل، آخر به پای زود تا من ز خویش نام و نشان را فرو برم روزی به روی ترشی از ابروی تو نرفت تا کی ز دور آب دهان را فرو برم؟ من خسروم، شکر شکن، اما به ذکر دوست خواهم ز ذوق کام و زبان را فرو برم امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61993