فریاد از این جفا که من از یار می کشم اندک همی شمارم و بسیار می کشم خاکم که کوب می خورم و پست می شوم مورم که رنج می برم و بار می کشم گر از جفای او دلم افگار می شود بازش هم اندرین دل افگار می کشم همسایه می بسوزد و فریاد می کند زان ناله ها که من پس دیوار می کشم بر یار هم جفا بود، ار گویمش به روی جوری که من ز یار جفا کار می کشم در ذکر او چه منع ز فریاد، آخرش پیکانست کز جگر، نه ز پا، خار می کشم روشن چو روز گشت در آفاق سوز من این شعله کز جگر به شب تار می کشم خسرو خراب گشته و جان هم شده خراب کز دیده باده های چو گلنار می کشم امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61995