من آن نیم که به عمر از وفای خود بروم ز آستانت به حسن رضای خود بروم منم فتاده به خاکی و هر زمان چون باد گذر کنی به سر من ز جای خود بروم به راه بی سر و پا می روم که آب دو چشم رها نمی کندم تا به پای خود بروم چنان ضعیف شدم، گر دعای وصل کنم ز آه خود به فلک با دعای خود بروم مرا جهان بلا بر سر است و می خواهم که سر نهم، ز جهان با بلای خود بروم به دست بوس خیال تو گر شود ممکن درون دیده صورت نمای خود بروم در انتظار وصالت ز دست شد خسرو دلت نشد که به سوی گدای خود بروم امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62021