شکست پشت من از بار غم، چه چاره کنم؟ ز غصه چند خورم خون خویش و دم نزنم به تیغ هجر دل من هزار پاره شده ست عجب نباشد، اگر خون برآید از دهنم ز بس که سینه خراشم چو گل ز دست فراق چو لاله غرقه خون است چاک پیرهنم ز بعد مردنم ار سوز دل چنین باشد بسوز از تب هجر تو در لحد کفنم از آن دمی که دلم شد به صحبتت مایل نماند میل به بالای سرو و نارونم حدیث باغ چه گویم که با خیال رخت نمی کشد دل غمگین به لاله و سمنم بیا که بی تو به جانم ز محنت خسرو به لطف خویش رهان از عذاب خویشتنم امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62023