منم که بی به تو صد گونه داغ می سوزم تو لابه دانی و من لاغ لاغ می سوزم فراغ وصل ندارم ز مفلسی، هر چند چو مفلسان ز برای فراغ می سوزم شب سیاه مرا نیست روشنی، هر چند که شام تا به سحر چون چراغ می سوزم مرا به داغ سگی سوختی و درد نکرد سگم نخواندی، از این درد و داغ می سوزم مباش گرم دماغ و بسوز خسرو را من آخر از تو به هم زین دماغ می سوزم امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62034