ای وجود تو دیده جانم جسم پیدا و جان پنهانم بس که سوی تو می دوم به خیال سوی خود باز ره نمی دانم گه کرشمه کنی و گاهی ناز من بدین گونه زیست نتوانم مهرت از جان من برون نرود جان من، گر برون رود جانم تا ترا دیدم و ندادم جان والله از زیستن پشیمانم پندم، ای دوست، می نهفتم، از آنک تو ز شهری، من از بیابانم این چنین با خیال یارب من خسروم یا خیال جانانم؟ امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۷۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62060