گر من به کمند تو گرفتار نباشم افتاده درین سایه دیوار نباشم آخر ز تو چیزی ست درین سینه، وگرنه چندین به سر کوی تو بیدار نباشم زنجیر گشایم، ببرد زلف تو، گر من نوبرده آن غمزه خونخوار نباشم خونها خورم و شکر تو گویم که ازین می یک لحظه ز اقبال تو هشیار نباشم خوش وقت دلی که بود آزاد که باری من می نتوانم که گرفتار نباشم چون خاص خیالت شدم، ای جان و خرد، دور آن به که کنون پهلوی اغیار نباشم گویند که «خسرو مگری » وای که چندین بیرون نتراود، اگر افگار نباشم امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62075