عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تازه کن خستگان را گه گه از پاسخ جفایی تازه کن غمزه را آشفته ساز و خون ما بر خاک ریز خنده را بر لب گمار و خون بهایی تازه کن بوسه دزدیده خواهم، گر نه بدهی ظاهرا وعده پوشیده ده، لب را گوایی تازه کن لعل تو درمان جان است و لبم را دردمند دردمند خویش را، آخر دوایی تازه کن بی وفایی را دهان بربسته ای، بگشا دهان یا ز ما خون ریز یا با ما وفایی تازه کن صبحدم بویی ز زلف خود سوی خسرو فرست ملک افریدون و خاقان بر گدایی تازه کن امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62143