امروز باز شکل دگرگشت یار من یادی نکرد از من و از روزگار من صد ره فتاده بر ره خویشم بدید و هیچ رحمت نکرد بر دل امیدوار من مردم در آرزوی کناری و بخت بد ننهاد آرزوی من اندر کنار من عمرم در انتظار شد و یک دم آن حریف نآمد که وای بر من و بر انتظار من! گه آه و گاه گریه و زاری و گه نفیر یارب، کجا شد آن همه صبر و قرار من؟ گر من به کوی می دوم از بهر یک نظر تا به که گشت می زند آن شهسوار من ای مردمان، به زهره و مه بنگرید، لیک زنهار منگرید به سوی نگار من ایزد کجات بهر هلاک من آفرید ای آفت دل من و آشوب کار من دشمن بدید گریه خسرو، دلش بسوخت هرگز نگفتیش که بس، ای دوستدار من امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۸۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62167