بوی وفا ز طره عنبرفشان تو عشاق را نه جز ستم بیکران تو شب نیستی که می نکنم تا به وقت صبح افغان ز جور غمزه نامهربان تو برق از نفس گشایم و ژاله زنم ز اشک شاخ وفا دمد مگر از گلستان تو نادیده کس میان تو و تابدیده ام گم گشته ام ز لاغری اندر میان تو تن موی شد مرا و به هر موی از تنم غم کوه کوه در غم کوه روان تو زرد و خمیده شد تن خسرو که تا شود خلخال پایهای سگ پاسبان تو امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62262