لاله دمد از خون شهیدان غم او تا حشر در آیند به خوان علم او از جور و وفا و ستم هر که بپرسی در عشق مساوی ست وجود و عدم او می زد رقم غالیه نقاش سیه کار بشکست ز رشک خط سبزت قلم او در پای خم امروز چو من صاف دلی نیست جز درد که پیوسته بود در قدم او خسرو چو خورد می ز سفال سگ کویش جمشید حسد می برد از جام جم او امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62269