ای غالیه گرد ماه سوده آراسته شمع را زدوده برداشته نسخه ای ز خورشید آیینه که روی تو نموده یک خنده ز لعل شکرینت زنگار هزار دل زدوده جان تازه شود ز گرد خنگت کان خاک مفرحی ست سوده هر روز به کوی تو جوانان جان کاشته و جگر دروده هر روز به دیدن رخ تو جان داده و عمر تو فزوده بیگانه شد آن کسی که بوده ست وقتی به دل خراب بوده هر شب دل من حدیث دردت هم گفته و هم ز خود شنوده کس در غم تو نداده پندم جز آنکه غمی نیازموده بسته به عطای او دل خویش خسرو که میان خون غنوده امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62299