رسید وقت که هر روز بامداد پگه خوریم باده و بر روی گل کنیم نگه ز شاخ یک تن سرو است و صد هزار قبا ز لاله یک سر کوه است و صد هزار کله کلاه لاله که لعل است، اگر تو بشناسی نمونه ای مگرش داغ کینه است سیه چو از کرشمه بیاراست چشم را نرگس بدید بلبل و گفتن علیک عین الله دمید گل به ره نیکوان و گل در باغ روان شدند و ببردند دجله را از ره هزار سال خوشی بیش دارد اندر عمر اگر چه مدت عمر گل است روزی ده کنون به باغ و لب جوی خیمه باید زد خوش آن حباب که برابر می زند خرگه کجاست ساقی نوخیز ساده رو که ز شرم نگه کند به زمین چون درو کنیم نگه مرنج، ساقی، اگر چشم من به روی تو نیست که هست دیده من زیر پای همچو توشه امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62332