به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی راه وگر ز عقل گذشتی، بگوی بسم الله هزار بار به گوش دلم رسید از غیب که عشوه راهنمایست و عقل مانع راه وگر به سلسله عشق مبتلا شده ای برو به میکده وز پیر دیر همت خواه به یک پیاله رهاند ز بند عقل ترا من آزموده ام ار نشنوی، مرا چه گناه بیا به مجلس رندان و بر کف ساقی قران چشمه خورشید بین به یک شبه ماه مجو مجو قدح باده در جهان، خسرو که آب بوالهوسان ریخت حب منصب و چاه امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62333