مرا چند آخر از خود دور داری؟ دلم را در هم و رنجور داری روا داری که با آن روی چو شمع شب تاریک ما بی نور داری میان داری چو زنبوران کافر مژه کافرتر از زنبور داری ز رسوایی مرنج، آخر محال است که عاشق باشی و مستور داری! بتی گر داری، از فردا میندیش که در خانه بهشت و حور داری تو آن سلطان خوبانی، نگارا که همچون فتنه صد دستور داری ز چندان دل که ویران کرده تست چه باشد گر یکی معمور داری؟ چو آتش در زدی، باری همین بین چنین باشد که خود را دور داری معافی، گر نمی پرسی ز خسرو که خوبی و دل مغرور داری امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۰۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62390