جانا، تو زغم خبر نداری کز سوز دلم اثر نداری بردار چو بر درت فتادم یا خود فگنی و برنداری تا کی به جواب تلخ سوزی نی آنکه به لب شکر نداری جای تو دل من است، بنشین دل جای دگر اگر نداری می کن ز جفا هر آنچه خواهی دانم که جز این هنر نداری ای غم، تو ز جان من چه خواهی؟ یا کار دگر مگر نداری خسرو، تو به راه خوبرویان یکسر چه روی، دو سر نداری امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62398