بختم از خواب در آمد چو تو با من خفتی نه در آغوش که در دیده روشن خفتی هر دمی گردی و در دیده ناخفته دوست دوستانه ز پی کوری دشمن خفتی یاد داری که شبی هر دو به بستان بودیم من به خار و خس و تو در گل و گلشن خفتی این چه عید است که خسرو ز تو قدری دریافت که تو با او همه شب دست به گردن خفتی امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62432