نوبهار است و گل و موسم عید، ای ساقی باده نوش و گذر از وعد و وعید، ای ساقی روز محشر نبود هیچ حسابش به یقین هر که در کوی مغان گشت شهید، ای ساقی گشت پیمانه چو تسبیح روان در کف شیخ تا ز لعل تو یکی جرعه کشید، ای ساقی حاصل از عمر ندارد به جز از حسرت و درد هر که عید است ز میخانه بعید، ای ساقی آنکه در کوی محبت قدم از صدق نهاد دگر او پند ادیبان نشنید، ای ساقی بارها کرده بدم توبه ز می، باز مرا چشم مست تو به میخانه کشید، ای ساقی زاهد از شرم تو دایم سرانگشت گزد جز در میکده جایی مگرید، ای ساقی امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62434