سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار بگوی فغان و زاری بلبل به نوبهار بگوی برفت طاقت صبر و نماند قوت عقل بگوی حال من او را و زینهار بگوی ز خون دیده همه دست من نگار گرفت مگر که دست بگیرد بدان نگار بگوی هزار جور کشیدم ز غم که نتوان گفت یکی اگر بتوانی از آن هزار، بگوی اگر ز بنده فراموش کرد، یادش ده وزین سخن دو سه بر وجه یادگار بگوی بنای عافیتم کاستوار بود از صبر خراب شد ز غمم دار استوار بگوی حدیث چشم چو دریا بگو و زین مگذر چو زین گذشت، حدیث لب و کنار بگوی اگر چه هر چه بگویی به عکس کار کند تو باری اینقدر از بهر عکس کار بگوی اگر چه او نشود ز آن خویش خسرو را تو ز آن خود بکن و بهر کردگار بگوی امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62456