دل را ز درد دوری صد وجه بیقراری آرام گر نیابم، فریاد گریه زاری گویم کرا، حقیقت ، واقف نه راز حالم حیران بسی بماندم، فریاد گریه زاری صد صد خیال در دل، آید زدرد دلبر سوزم چنانچه مجمر فریاد ، گریه زاری هُو هُو بکن تو باهُو، خواهی وصال دوست من غیر وصل خوارم ، فریاد گریه زاری در دل هزار دردست، لیکن بکس نگویم گویم کرا چه جویم، فریاد گریه زاری سوزش بسی ست در دل، یار دگر ندارم شب و روز بیقرارم، فریاد گریه زاری سلطان باهو : غزلیات : غزل ۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/625033