نهایت نیست راه عشق را یار
تو یک روباش دست ازکار بردار
فنا کن خویش را در راه جانان
چه کار آید ترا این درم و دنیار
اگر یک دل نباشی در طریقش
نه بینی روی او هرگز درین دار
و فی الکونین کی بیند جمالش
فدا کن جان بگرد زلف آن یار
دریغ از وی چه داری پاره زر را
تو خاصه جان خود بایار بسپار
سلطان باهو : غزلیات : غزل ۳۷
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/625036