در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، هوسی با سگ کوی تو گفتم که برآرم نفسی بر درت حلقه چو زنجیر درم بهر درای ناله ها کردم و فریاد چو بانگ جرسی نشدی ملتفت حال من، ای عمر عزیز هرگز این خواری و زاری نکشیده ست کسی حلقه زلف سمن سای تو در دور قمر فتنه پیدا کند و غارت و آشوب بسی سر به سر با سگ کوی تو نهاده خسرو چون به پابوس تو، ای جان، نشدش دسترسی امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62526