مردانه می کشد به جفایم ستمگری تا میرم و دگر ندهم دل به دیگری راحت بود سیاست آن کس که بایدش از غمزه دور باشی و از ناز خنجری گفتم که دوش با تو نشستیم، راست است بر خویش بسته ام به هوس خواب دیگری از غم مگر ز وادی هجر استخوان بود کز کعبه امید بیاید کبوتری ماییم و خواب و بازوی آن یار زیر سر وه کی نهد تو در خم بازوی ما سری کی ره کند به کلبه ما چون تو آفتاب ما ناخدای باز کند ز آسمان دری یارب حلال خواب خوش، ار چه شبی ز غم روزی نبود پهلوی ما را ز بستری خسرو به سایه ای ز درخت تو قانع است آن دولت از کجا که به دست افتدش بری امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62534