دوش می گفت پیر ترسایی یاد دارم ز مرد دانایی کاندرین دور می پرستان را نیست خوشتر ز میکده جایی درد نوشان و کنج دیر مغان خلق عالم به هر تماشایی بر سر چار سوی خطه عشق نیست خالی سری ز سودایی زاهد و باغ خلد و ما و حبیب هر کسی را بود تمنایی ساقیا، زان قدح که می نوشی جرعه ای ده به بی سر و پایی خوش بود جام باده نوشیدن خاصه از دست مجلس آرایی در تردد گذشت عمر عزیز همچو من نیست مختلف جایی شد ز مهر تو ذره سان خسرو هرزه گردی و باد پیمایی امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62542