کشان دل تو به سوی گلی و نسترنی من و شکسته دلی و هوای سیم تنی گریخت عقل ز سودای عشق بر حق تو چه طاقت آرد زالی نبرد تهمتنی بیار ساقی و در نامه سیاه مبین فرشته را چه غم از پارسایی چو منی هزار جان مقدس در انتظار بسوخت ز تنگنایی گفتار در چنان دهنی بگوی یک سخن و خوش بکش چو فرهادم که نیست جز سخنی خون بهای کوهکنی من از دو کون برافتادم، ار کمند تراست ز خان و مان به در افتاده ای به هر شکنی چو بت پرست شدم، دوزخم به نسیه مگوی به نقد سوز که کم نیستم ز برهمنی تو چاک سینه نبینی، ز چاک جامه مرنج که بس گران نبود در سفر به پیرهنی منال خسرو، اگر عاشقی، ز دوست، ازآنک نیافت کحل وفا چشم هیچ غمزه زنی امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62555