نوبهار آمد و بگذشت به شادی مه دی اینک اینک که سراپای گل و آتش وی بعد ازین جامه لطیف و تنک و تر پوشند چو گل تازه بتان ختن و خلخ و ری نازنینا، عرق از روی تو بر گل بچکید می ممزوج لبالب برسان پی بر پی پاک کن خوی ز بنا گوش که این مردم چشم خون خود ریزد هر جا که بریزد ز تو خوی رو سوی آب و به یک خنده پر از شکر کن بر لب جوی به هر جا که روی روید نی خیز و گلگشت چمن کن که نمانده ست به راه چشم نرگس که ز تو زان ره بخرامی یک پی خون خسرو به قدح کن، اگرت می باید عاشق تست، مبادا که بگوید هی هی امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62561