جهانی به خواب خوشست و من از غم به بیداری خورد هر کس آب خوش دل من به خونخواری شب از غم بود صد سالم همه شب ز غم ناله نباشد چنین حالم گرم دل کند یاری گو کنم چو کم کاری هوای چون تو یاری جفا کن کنون باری که میرم به دشواری زدی غمزه و هر دم نمایی رخ و لب هم چه بخشی کنون مرهم که زخمی زدی کاری چو بر کنگرش جو جو ترا جلوه باید نو رگ جانم ببرد خسرو کمندت به دست آری امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62575