چنان ببریدی آخر رشته های آشنایی را که نتوان داد داد شکوه روز جدایی را پس از هم خانگی چندان بیابان در میان آمد کبوتر بر نتابد خط شرح بینوائی را کسی کاو باشد از اهل سعادت چون روا دارد به حرف دشمن دین ترک احباب خدایی را چنان دانم که ناگه دامن از وصلت بر افشانم که تا بینی جزای این همه بی اعتنائی را بشی گفتم مشو زنهار مغرور تلفطها که لطف و قهر یکسان است رند لاابالی را بود بس ناروا در ناز و نعمت ناسپاسی ها چسان هرگز روا دارد خدا این ناروائی را مولانا خالد نقشبندی : غزلیات : غزل شماره ۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/626005