ز رشک سرو قدت ، سرو پای در خاک است
کتان پیرهن گل ز روت صد چاک است
کنایت از دهن توست سر جوهر فرد
برون ز دایره فهم و حد ادراک است
چو بگذری به سر کوی کشتگان غمت
هزار جان گرامیت بند فتراک است
نه دیده من مسکین نظلره باشد و بس
نظاره ات همه شب چشم هشت افلات است
مع الوجود زلال دهان و زلف کجت
چه جای چشمه حیوان و مار ضحاک است
بدان امید که باد بگذری به سرش
به رهگذار تو خالد فتاده چون خاک است
مولانا خالد نقشبندی : غزلیات : غزل شماره ۱۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/626013