کیست این کز نگهی رهزن صد جان باشد هر زمان جلوه کنان بر سر میدان باشد خسروانه چو پی گوی دواند گلگون سر حد کوه کنش در خم چوگان باشد حور از عکس رخش دست ز حسن خود شست وای بر حال اسیری که از انسان باشد این همه فتنه کز آن کاکل مشکین خیزد ابله آن است که اندر خم ایمان باشد از قد و لعل و رخ و چشم و خطش شرمنده سرو و یاقوت و گل و سبزه و ریحان باشد بسکه در مصر لطافت تو عزیزی امروز کی کسی طالب بیع مه کنعان باشد گفتی از غمزه من جان ندهی سنگدلی آری اندر دلم آمد شد مژگان باشد ماه بالد که چو رویت شود آخر ناچار خوشه چین گردد از آن بر زده دامان باشد خالدا گر دهدت دست گدایی درش کافرم گر هوسم ملک سلیمان باشد مولانا خالد نقشبندی : غزلیات : غزل شماره ۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/626021