ای مه و خورشید از رخشنده رخسارت خجل لعل و یاقوت از لب لعل گهر بارت خجل آهوی چینی، گل فردوس، طاووس چمن مانده اند از غمزه و رخسار و رفتارت خجل محتسب بیهوده زنجیر جنون دارد به کف زآنکه عالم شد به دام زلف طرارت خجل گفتمش خواهم کنم مه را به رویت نسبتی گفت رو رو بوالهوس ، باشی ز گفتارت خجل گو بیا بنگر چون بنفشه گرد گل تا شوی ای باغبان از حسن گلزارت خجل از سر کویت جدا افتاده دارم زندگی زین گنه هستم به دیدارت ز دیدارت خجل خالد از درد و غمش افغان و زاری تا بکی؟ ناله کم کن ، شد جهان از ناله زارت خجل مولانا خالد نقشبندی : غزلیات : غزل شماره ۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/626042